یه زمان هایی میشد که خونم به جوش میومد و از شدت عصبانیت دندونام رو بهم فشار میدادم. فکرم مشفول بود و کل روزم رو با نشخوار های فکری هدر میدادم. اما بهترین زمان های زندگیم باید به همین روال به فنا میرفت؟ اونم برای ظلم ها و آزار و اذیت دیگران؟ حتی اگر اون دیگران خانوادت هم باشن، ارزش لحظه ای فکر مشغولی و تنش و اعصاب خوردگی رو نداره. چه برسه چندین روز و ماه و سال… اون موقع از خرید شمع و آرامش شمع اطلاعاتی نداشتم و وارد این حوزه نشده بودم.
- شده از بیرون بیای و خسته از کار و شلوغی و ترافیک و … باشی؟
- شده حال دلت خوش نباشه و از عالم و آدم شاکی باشی؟
- شده بخوای از همه چیز و همه کس فاصله بگیری و یکم به آرامش برسی؟
این شده ها و کلی سوال های دیگه برای من همیشه دغدغه و معضل بود. زمان هایی میشد اینقدر تنش و اعصاب خوردگی هام زیاد میشد که میخواستم سر به بیابون بذارم. برای همه ما استرس ها و فشار های زندگی یه نوعی خودشو نشون میده. بعضی هاش قابل حل شدنه و بعضی ها با مدارا و گذشت زمان کمرنگ میشه و یه سری مشکلات و مسائل هم جز جدا نشدنی زندگی ما هستند و باید بودنش رو پذیرفت اما درگیرش نشد( اختلاف های خانوادگی مثلا با پدر یا مادر و…)
- اما چاره چیه؟
- چاره اینه که پرخاش کنیم؟
- چاره اینه که ناله کنیم و نق بزنیم و بگیم آخه چرا برای من باید اتفاق بیفته؟
- اصلا چیزی حل میشه با ابن عکس العمل ها ؟
به نظر من کل دنیا یک طرفه و تو یک طرفی
کل دنیا پشت دروازه ذهن و فکر تو قرار دارن و تا تو در دروازه رو باز نکنی نمیتونن وارد ذهنت بشن. نمیشه کل دنیا رو کنترل کرد که مبادا بدی کنن مبادا آزار برسونن و … اما میشه اطرافمون رو از آدم های پرانرژی و مثبت پر کنیم و از آدمای انرژی منفی و اذیت کننده فاصله بگیریم.
برای آرامش و حال خوب خودتون ارزش قائل باشین و اینقدر روح و روان خودتون رو به دست هر کسی نسپرین!! خودتون افسار زندگیتون رو به دست بگیرین و گرنه دیگران ( من میگم زامبی ها) با هجوم حرف و عمل مسموم خودشون جوری به زمین میزنن شما رو که نتونین از جاتون بلند شین…
من به این اعتقاد دارم که خودمون باید ورودی مثبت و آرامش بخش برای خودنون بسازیم و گرنه نزدیک ترین ها هم این کار رو برامون نمیکنن. تو این سال ها کارهای مختلفی رو امتحان کردم که چی حالمو خوب میکنه و چی منو از تنش ها و افکار منفی نجات میده. یه موقع هایی موسیقی بوده یه موقع دوش آب سرد، یه موقع ها هم درد دل با یک شخص مطمئن. اما اضافه کردن یه چیز به این لیست به من خیلی کمک کرد. بعدا متوجه شدم که تو یوگا و مدیتیشن هم ازش استفاده میشه و اون چیزی نیست جز شمع…
ایده شمع آرامش بخش از همین جا به ذهنم رسید
لطف نیست، وظیفه ما خوب کردن و خوب نگه داشتن حالمونه
به من میگن با این کار های کوچیک که مشکلات حل نمیشه و سر جاش هست و ….
من در جواب بهشون میگم خب تو بزن تو سر خودت و آه و ناله کن تا مشکلاتت حل بشه!!!
اول همین مطلب هم گفتم یه سری مشکلات حل نمیشن و باید پذیرفت اون ها رو یا فقط با مدارا و گذشت زمان کمرنگ میشن( برای هر کی یه جوری اتفاق میفته اینجور مسائل). خب حالا که کاری از دستمون برنمیاد یا نقشی نمیتونیم تو حل اون معضل داشته باشیم چیکار باید کنیم؟
جدا از اون اگر شما حال خوبی نداشته باشین نمیتونین به عزیزانتون هم حال خوب بدین. اون ها چه گناهی کردن که شما رو ورودی مغزتون کنترل ندارین. ما به عنوان یک فرد، یک پدر، یک مادر، فرزند، برادر یا خواهر و هر نقشی که تو خانواده داریم باااید حالمون خوب باشه تا این انرژی و حال خو رو بتونیم به عزیزامون انتقال بدیم.
آرامش شمع قوی تر از هر قرص آرامش بخشیه(راهکار من)
من برای رهایی از این مشکلات یه موزیک آرامش بخش رو اجرا می کنم و یه شمع روشن میکنم تا از انرژی منفی و حال بد فاصله بگیرم. چشم هام رو میبندم و ریلکس میکنم. کم کم اون تنش و اعصاب خوردگی تو ذهن و جسمم فروکش میکنه و خالی از هر فشار عصبی ای میشم.
همین قدم های کوچیک اما مستمر به مرور زمان از شما یه فرد مستحکم میسازه که در دروازه فکرش به روی هر فرد مسمومی باز نیست و فیلتر میکنه چه کسی و چه چیزی وارد بشه و چه کسی و چه چیزی حق ورود نداشته باشه. این فیلتر یعنی شما برای ذهن و زندگی خودتون ارزش قائلین. کنترل ذهن اون قدر مهمه که میتونه شما رو به اوج موفقیت برسونه و نبودش شما رو به چنان فلاکتی میندازه که هزاران بار آرزوی مرگ کنین. چون دیگران(باز هم تاکید میکنم زامبی ها) تا شما رو زیر خاک نکنن و خیالشون راحت نشه دست از سر شما برنمیدارن.